محمود دولت آبادی، زادهی ۱۰ مرداد ۱۳۱۹، نویسنده، نمایشنامهنویس و فیلمنامهنویس برجستهی ایرانی است. دولت آبادی در روستای دولت آباد سبزوار متولد شد. او پس از پایان تحصیلات اولیه در روستا، به سبزوار رفت و به مشاغل گوناگونی روی آورد. دولت آبادی سپس به مشهد رفت و آنجا با سینما و نمایش آشنا شد. او در سال ۱۳۳۸ به تهران نقل مکان کرد و یک سال بعد در تئاتر پارس مشغول کار شد. دولت آبادی از ابتدای دهه چهل خورشیدی در کلاسهای نمایشی شرکت کرد و بازیگر نمایش شد. او در همین زمان، به تدریج به نوشتن نیز روی آورد. دولت آبادی در سال ۱۳۴۹ ازدواج کرد. آثار دولت آبادی به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی، نروژی، سوئدی، چینی، کردی، عربی، هلندی، عبری و آلمانی ترجمه شدهاند. داستان اکثر نوشتههای دولت آبادی در روستاهای خراسان رخ میدهد و رنج و مشقت روستاییان شرق ایران را به تصویر میکشد.
محمود دولتآبادی از برجستهترین و تأثیرگذارترین نویسندههای معاصر است که آثارش به زبانهای گوناگون ترجمه شده و با جدیت در امر نویسندگی، توانسته است خود را در جامعه ادبی جهان نیز تثبیت کند به گونهای که وی را «تبلور هنری یک دوره» در حوزه داستاننویسی فارسی خواندهاند که ادبیات داستانی بومی و روستایی را به اوج شکوفایی هنری خود رسانده است.
این نویسنده به باور بزرگان ادب و فرهنگ، نمونه برجسته ادیبی است که در آثارش هم میتوان رد پای جدال بر سر تجدد و نوآوری در فن داستاننویسی و هم میراث گذشتهای دوردست را مشاهده کرد. بیش از ۵۰ سال است که این نویسنده برجسته، بیوقفه مینویسد. بیشتر داستانهای وی، سفر به ژرفا و اعماق جامعهای بوده که از آن برخاسته و خود آن را تجربه کرده است. ادبیات پربار فارسی با تألیفهای این نویسنده بزرگ، غنیتر شده، چندین فیلم نیز بر اساس داستانها و فیلمنامههای وی ساخته شده است. دولتآبادی در سال ۲۰۱۳ برگزیده جایزه ادبی «یان میخوالسکی» سوئیس شد و در سال ۲۰۱۴ جایزه «شوالیه ادب و هنر ایران» را از سفیر دولت فرانسه در تهران دریافت کرد.
زندگی هنری دولتآبادی
دولتآبادی که نوشتن را از سنین پایین آغاز کرده است، در ۲۰ سالگی به تهران رفت تا بتواند علاقههای شخصی خود، یعنی تئاتر و نوشتن را به صورت جدیتری پیگیری کند. در همین زمان برای گذران زندگی خود در یک چاپخانه مشغول کار شد. وی در این باره میگوید: «زندگی هنری من در آغاز با تئاتر شروع شد با دیدن تعزیه در روستا در کودکی و بازی در نقشهای تعزیه در دوران نوجوانی. بعدها با دیدن تئاتری در مشهد عاشق صحنه تئاتر و بازیگری شدم. »
این نویسنده پس از ورود بهتهران، با پیوستن به گروه تئاتر ملی بهسرپرستی «عباس جوانمرد» کار تئاتر را بهصورت حرفهای پی گرفت و کارگردانی را نیز تجربه کرد. پس از آن بههمراه سعید سلطانپور، محسن یلفانی و ناصر رحمانینژاد، «انجمن تئاتر ایران» را تشکیل داد. بازی در فیلم «گاو» ساخته داریوش مهرجویی، نخستین تجربه بازیگری دولتآبادی در سینما است. او که در این سالها با افرادی چون احمد شاملو، جلالآلاحمد، سهراب سپهری و غلامحسین ساعدی آشنا شده بود از فضای تئاتر فاصله گرفت و در «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» مشغول کار شد و بهصورت حرفهایتری به نوشتن پرداخت.
درونمایه آثار محمود دولتآبادی
دولتآبادیزاده روستا است و رنج و مشقت مردمان روستانشین را دیده و لمس کرده است بنابراین بهتر از هر کسی توانسته این مرارتها را در زندگی شخصیتهای داستانیاش، با قلمی توانا به نمایش بگذارد. به دیگر سخن، جانمایه و مضمون تکرار شونده بیشتر داستانهای وی، توصیف فقر، رنج و مشقتهای مردمان روستانشین است. در همین مورد استناد میشود به گفته «شمس لنگرودی» شاعر و پژوهشگر که در مراسمی به دولتآبادی گفته بود: «هر چند گفتنش درست نیست، اما خوشحالیم که در زندگی رنج کشیدید! چون رنجی که کشیدید منجر به آفرینش آثاری شد که به ما زندگی آموخت و تحمل مشکلات را برایمان آسان کرد. »
همچنین زمینههای تاریخی و اجتماعی در آثار این نویسنده، انعکاس ملموسی دارد و به قول برخی محققان: «خواننده با مطالعه داستانهای دولتآبادی، به جزئیات زندگی روستانشینان و چادرنشینان ایلیاتی خطه خراسان پی میبرد. » بیشتر آثار دولتآبادی بهویژه «کلیدر» و «جای خالی سلوچ»، حقیقت زندگی مردمان روستاهای این سرزمین، بهخصوص خراسان را بازتاب میدهد گویی خواننده در متن زندگی این افراد حضور دارد و از نزدیک مسائل خاص زندگی آنان را لمس میکند.
نکته دیگر این که دولتآبادی توانسته در آثار خود سادگی، صبر و قناعت را که از ویژگیهای بارز مردمان روستانشین است به خوبی در ذهن مخاطب ترسیم کند. ناآگاهی و جهل از دیگر موضوعاتی است که این نویسنده توانسته در قالب داستانهایش به آن بپردازد.
سبک نوشتاری دولتآبادی
با خواندن آثار محمود دولتآبادی و بررسی دیدگاه منتقدان درباره شیوه نوشتاری وی، متوجه میشویم که این نویسنده برجسته، در اغلب داستانهای خود پیرو سبک «رئالیسم» است یعنی بیان تمام و کمال واقعیتهای یک ماجرا. او با استفاده از این سبک، داستانهایش را به قدری ملموس و واقعی روایت میکند که گاه، مخاطب میپندارد به تماشای یک فیلم نشسته است. البته رد پایاندیشههای «ناتورالیستی» و «سورئالیستی» را نیز میتوان در نوشتههای او پیدا کرد.
تبحر این نویسنده در توصیف چهره و حالات روحی قهرمانان داستانهایش، به گونهای است که تا مدتها پس از مطالعه داستان، سیمای هر یک از شخصیتها، در ذهن مخاطب میماند. دولتآبادی، نثری پویا و زنده دارد و در سریعترین زمان، احساس خود را به مخاطب منتقل میکند. خود میگوید که زبان نوشتههایش را از «بیهقی» وام گرفته است که سادگی و دلنشینی آثار او، موید این سخن است. دولتآبادی در نوشتن داستانهایش، از واژگان محلی (کردی و خراسانی) نیز در کنار واژههای امروزی استفاده کرده که این موضوع بر شیوایی زبان نثر او افزوده است.
حضور و نقش زنان در آثار دولتآبادی
محمود دولتآبادی در داستانهای خود، با نگاهی ریزبینانه و دقیق به ترسیم سیمای زن پرداخته است و علاوه بر مطرح کردن جایگاه زنان به عنوان شخصیتهای تأثیرگذار، به طرح مشکلات و مصائب آنان نیز پرداخته است. در رمانها و داستانهای کوتاه این نویسنده، زنان گاهی اوقات درگیر خشونت و مظلومیت و گاهی گرفتار نابرابری سرکوب و حقارت هستند و در نقشهای زن قربانی و زن فداکار مطرح میشوند. از مهمترین آثار این نویسنده صاحب سبک که زنان در آن جایگاهی خاص دارند رمان «جای خالی سلوچ» و «کلیدر» است.
قهرمان اصلی «جای خالی سلوچ» زن است. دولتآبادی در این باره میگوید: «به چشم میتوانیم ببینیم که زنان ما در جاهای مختلف ایران پابهپای مرد کارهای دشوار انجام میدهند. در امر دامداری، کشاورزی و نساجی و در سهمی که از عذاب زندگی میبرند و نیرویی که در مقاومت و سختکوشی در برابر این زندگی مصرف میکنند هم هیچ کم از مردها ندارند. در این مایه کوشش خودبهخودی من این بوده که شخصیت واقعی زن بهعنوان نیروی بسیار ارزنده در کارهایم به تجلی دربیاید. »
«کلیدر»؛ نقطه عطفی در داستاننویسی مدرن ایران
رمان چند جلدی «کلیدر» که به قول «بزرگعلوی»، تاریخ سه هزار ساله ایران را در خود دارد، نقطه عطفی در
تاریخ ادبیات مدرن فارسی محسوب میشود تا جایی که این کتاب را «حماسه زوال» نام گذاشتهاند. این رمان که آن را بلندترین اثر داستانی فارسی مینامند آینهای است که حقیقت زندگی روستانشینان خراسان را به وضوح نشان میدهد و به باور «احمد شاملو»: کلیدر، قلهای است که از مه بیرون است.
کلیدر، رمانی است که به ستایش کار، زندگی و طبیعت پرداخته است. رمانی حماسی از شجاعت شخصیتهایش که خود دولتآبادی بارها گفته است: «دیگر گمان نکنم نیرو و قدرت و دل و دماغم اجازه بدهد که کاری کاملتر از کلیدر بکنم. کلیدر از جهت کمی و کیفی، کاملترین کاری است که من تصور میکردهام که بتوانم و شاید بشود گفت در برخی جهات از تصور خودم هم زیادتر است. »
از مشخصههای اصلی و بارز این رمان، شخصیتپردازی قوی کتاب است که آن را در قالب شخصیتهای زیادی مشاهده میکنیم. گفته شده که کلیدر به سبب روایتش از جامعه و رویدادهایی در دل همان جامعه، برشی از تاریخ را نشان میدهد و همین موضوع، موجب شده تا این کتاب، تنها یک رمان و روایت یک ماجرا نباشد بلکه با خواندنش میتوان به دل برههای از تاریخ رفت و به تحلیل، آسیبشناسی و بررسی جامعه روستانشین آن زمان پرداخت و همین امر، ارزش کتاب را دو چندان میکند.
در رمان بلند کلیدر، دهقانان، خردهبورژوازیهای شهری و روشنفکران، اعم از مسلمان و نامسلمان در مبارزه علیه اربابان و سرمایهداران و نیروهای ستمگر حامی آنان با یکدیگر متحد میشوند. دولتآبادی تمام این شخصیتها را مطابق با طبقه اجتماعی و جایگاهشان در رابطه با مسائل سیاسی اجتماعی ترسیم میکند.
بررسی دیگر آثار محمود دولتآبادی
نخستین داستان این نویسنده، «ته شب» نام دارد که شامل چندین داستان کوتاه است و طی سال ۱۳۴۱ در مجلهای در تهران منتشر شد. بعد از انتشار این داستان، دولتآبادی جدیتر از پیش، نوشتن را ادامه داد.
آثار محمود دولتآبادی به ترتیب سال تألیف عبارت است از:
«سفر»، داستان بلند (۱۳۴۷)
«آوسنه باباسبحان»، داستان بلند (۱۳۴۷)
«لایههای بیابان، مجموعه داستان (۱۳۴۷)
«تنگنا»، نمایشنامه (۱۳۴۹)
«گاواربان»، داستان بلند (۱۳۵۰)
«هجرت سلیمان»، داستان کوتاه (۱۳۵۱)
«باشبیرو»، داستان بلند (۱۳۵۱)
عقیل عقیل»، داستان بلند (۱۳۵۱)
«از خم چنبر»، داستان بلند (۱۳۵۶)
«دیدار بلوچ»، سفرنامه (۱۳۵۶)
«جای خالی سلوچ»، رمان (۱۳۵۸)
«ققنوس»، نمایشنامه (۱۳۶۱)
«آهوی بخت من گزل»، داستان کوتاه (۱۳۶۸)
کارنامه سپنج»، مجموعه داستان (۱۳۶۸)
«ما نیز مردمی هستیم»، گفتوگو (مصاحبه) (۱۳۶۸)
«روزگار سپریشده مردم سالخورده»، رمان (۱۳۶۹)
«اتوبوس»، فیلمنامه (۱۳۷۲)
«سلوک»، رمان (۱۳۸۲)
«قطره محالاندیش»، مجموعه مقالات و سخنرانیها (۱۳۸۳)
«روز و شب یوسف»، داستان بلند (۱۳۸۳)
«گلدستهها و سایهها» (۱۳۸۴)
«زوال کلنل»، رمان (۱۳۸۸)
«نون نوشتن»، مجموعه یادداشتهای شخصی (۱۳۸۸)
«میم و آن دیگران»، مجموعه یادداشت درباره دیگران (۱۳۹۱)
«تا سر زلف عرؤسان سخن»، گزیدهای از شاهکارهای نثر کلاسیک فارسی (۱۳۹۴)
«بنیآدم»، داستانی (۱۳۹۴)